چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که چقدر دلم برای اون کارتای پشت کتاب های کتابخونه تنگ شده! اگه تا حالا ندیدینشون، قدیما توی کتابخونه ها پشت هر کتاب دو تا کارت بود. توی هردوشون اسم کسی که کتاب رو امانت گرفته می نوشتن و یکی از کارت ها رو نگه می داشتن توی خود کتابخونه.
خدا می دونه که چقدر رویایی بود! آدم احساس می کرد با اعتقادات کلی آدم دیگه سهیمه، آدمای آشنا رو که پیدا می کردی چقدر ذوق می کردی! می تونستی بری و با یه آدمی که شاید تا حالا نمی شناختیش راجع به کتابه حرف بزنی، کلی هم داستان عاشقانه از پشت همین کارت های کهنه ی کتابخونه می شد پیدا کرد!
یادم میاد یه دختره ای بود که هرچی کتاب شعر توی کتابخونه ی دبیرستانمون بود رو چندین بار خونده بود! چقدر هر دفعه که کتاب می گرفتم اول از همه دنبال اسم اون می گشتم، چقدر با خودم رویا پردازی می کردم که این آدم چه شکلی می تونه باشه، چقدر احساس می کردم از دوستامم بهتر می شناسمش!
ولی حقیقت اینه که مثل هر سنت دیگه ای، این کارت ها هم دارن قربانی مدرینیته میشن. از همون لحظه ی اولی که این کلمه ابداع شد، از نظر همه سنت دقیقا مخالف مدرنیته بود. اینو بخونید:
پل دومان، منتقد ادبی بلژیکی- آمریکایی درمورد مدرنیته میگوید: مدرنیته میل رسیدن به شروع جدیدی است همراه با خواست ازمیان برداشتن هرآنچه ازقبل وجود داشته. به نظرمن منظورپل دومان ازاین گفته این است که هربارکه ما درباره مدرنیته سخن میگوییم ضرورتا از”نو” دربرابر “کهنه” و “حال” در برابر”گذشته” صحبت می کنیم. وازاین نظر، مدرنیته همواره به منزله مفهمومی پویا وروندی سیال تجلی یافته است. فلسفه مدرن موجب شکل گیری مدرنیسم درزمینه ادبیات وهنر شد، وهمچنین موجب ایجاد مدرنیزاسیون درزمینه صنعت وتکنولوژی. ولی تکوین هرکدام ازاین دو خود تغییری دراندیشه مدرن بوجود آورده است. (برای منبع و خوندن یه مقاله ی تخصصی در این مورد اینجا کلیک کنید)
ولی من اعتقاد دارم که یه جامعه علاوه بر مدرن بودن می تونه هنوز هم سنتی باشه. قضیه اینه که سنت، یه جورایی برای اون جامعه هویت ایجاد می کنه و با تلاش کورکورانه برای از بین بردن سنت ها به بهانه ی مدرن بودن، یه جامعه فقط هویت خودشو از دست میده. “من” تعریف شدم از تمام اتفاقاتی که در قبل برام افتاده، از بدنم، از لحجه ام، از زبانم و… حالا وقتی که میام تلاش کنم که از قیافه ام گرفته تا لحجه و زبانمو تغییر بدم، دیگه “من” وجود نداره. ولی در عین حال، اینکه من همونی که هستم بمونم، ربطی به این نداره که آدم بروز یا مدرنی نباشم. ربطی به این نداره که خودمو در هیاهوی مدرنیته گم نکنم.
خلاصه ی کلام اینکه من دلم برای اون کارتا تنگ شده! اگه کتابخونه ای می شناسید که هنوز از این روش سنتی استفاده می کنه و قرض گرفتنش دیجیتالی نشده معرفی کنید!


